به نام خدا
روز آخر
شنبه صبح دلمون نمیخواست چشمامون رو باز کنیم ،آخه دیگه اردو تموم شده بود و اون روز ، اختتامیه بود. تازه به این جمع عادت کرده بودیم ،کلی دوست پیدا کرده بودیم،کلی چیزای تازه یاد گرفته بودیم و...
البته درسته که اردو تموم شده بود ولی قرار نبود دوستی هامون هم تموم بشه ...
درسته که دیگه کلاسهای اردو تموم شده بود ولی آخر کار که نبود ...بلکه با شرکت تو این کلاسها و یادگرفتن مفاهیم تازه،کلید خیلی مطالب تو ذ هنمون زده شده بود که باید بعد از اردو دنبالش میرفتیم.
با همین نتایج خودمون روقانع کردیم،بلند شدیم نماز خوندیم و آماده شدیم. به یه چشم دیگه به بچه ها نگاه میکردیم و سعی میکردیم چهرها شون رو تو قلبمون حک کنیم:چهره+اسم و مشخصات+عنوان و آدرس وبلاگ +آیدی و ایمیل.
بعد از صبحانه به سمت آمفی تئاتر حرکت کردیم.آرامش خاصی تو صورت مسئولین بود آخه تا چند ساعت بعد از بار این مسئولیت آسوده میشدن آثار بیخوابی و خستگی بود که تو چهرشون موج میزد.خلاصه...
سخنران اصلی افتتاحیه خانم شایق نماینده مجلس بود.جدا که آفرین،اطلاعاتشون از دنیای مجازی و مسئولیت ما خوب بود .دغدغه فرهنگ تو کلامشون فریاد میکرد.همه سالن از با صلابت ایشون میخکوب شده بودن و شاید هم چرت عده ای رو پاره کرد.چه چرت ظاهری و ...خدا کنه تو خواب غفلت نریم.بعد از سخنرانی صدای تشویق و تحسین بود که سالن رو پرکرده بود. جدا که ایشون نماینده ما بودن.
بعد هم نوبت جوایز برگزیده ها رسید .بعد هم مداحی و شیرینی و جای همه خواهرای گلمون خالی.تو آخرین برنامه اردو رفتیم به پابوس عمه سادات ،واسه خداحافظی، البته خداحافظی که نه سلام؛
سلامی نه از نوع سلامهای قبل بلکه با معرفتی بیشتر و روحی تشنه تر ، قربونت برم خانم که خوب سوغاتی بهمون دادی: عطش ،عطش دونستن ،عطش بهتر شدن و بهتر کردن... خودت کمکمون کن.
دلهای تشنمون رو پیشش امانت گذاشتیم آخه آل رسول بهترین امانتدارا هستن،چیزی رو که امانت میگیرن نه تنها به خوبی محافظت میکنن بلکه اگه عیب و ایرادی هم داره برطرف میکنن و بهتر از قبل به دست صاحبش میرسونن.یا فاطمه معصومه مددی